عشقم یهو دلم خواست بهت بگم ...
هیچی نیست که جای خنده هاتو برام بگیره
هیچی نیست که مثل تو خوشحالم کنه
هیچی نیست که مثل تو بهم آرامش بده
هیچی نیست که مثل تو شب و روزمو برام شیرین کنه
هیچی نمیخوام ناراحتت کنه
هیچی نیست که باعث شه دوست نداشته باشم
هیچی نیست که منو از تو دور کنه
هیچی نیست که از تو برام مهمتر باشه
هیچی ..... هیچی ......
دوست دارم عشقم ....
...بعضی وقتا یکیو دوست داری
...ولی شرایط یه جوریه
که هیچوقت نمیشه بهش برسی اونوقته که
...مجبوری خودتو کم کم دور کنی . سرد شی
...حاضری خودت اذیت شی
...حاضری خودت تنهایی و همه ی دردا رو تحمل کنی
...تا اونیکه دوسش داری اذیت نشه
...مجبوری بهش بگی دیگه نمیخوامت
...دیگه دوست ندارم
...گفتن این حرفا واسه آدم خیلی سخته
...قلبت از گفتنش درد میگیره
...ولی طرف مقابلت
...هیچکدوم از اینا رو نمیدونه
...فقط بهت میگه نامرد میگه قلبمو شکستی تنهام گذاشتی
...کاش همدیگر رو درک میکردیم
...کاش میفهمیدیم
...همیشه اونی که میره ... بی معرفت نیست
...کاش میفهمیدیم
...بعضی وقتا رفتن بهتر از موندنه
این را برای کسی مینویسم
که روزی دوستم داشت
به حرفهایم
به عشقم
به احساسم
احتزام میگذاشت
برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود
روزی دلتنگم میشد
اما با آن همه نگرانیها
حرفها
و احساس
تنهایم گذاشت تنهای تنها
ومن با تمام وجودم شکستم
و من با تمام احساسم با تمام عشقم درخود شکستم
خورد شدم
ولی حتی کسی صدای شکستنم را نشنید
حتی کسی صدای خورد شدنم را نفهمید
درخودم شکستم مثل همیشه
امروز میخواهم بنویسم
باخون در رگ هایم بنویسم
از تمام شب های تنهایم
مینویسم
از تمام شب های که بیهوده انتظار
از شبهایی که انتظار دستهایی را میکشیدم
که بی منتاشکهایم را پاک کند
مینویسم تا همه بدانند
شب هایی را که با هق هق گریه هایم گذشت
مینویسم تا بدانند حتی
کسی نپرسید از دل من
از سکوت من
همش سکوت بود و
منو شب و تنهاییام
مینویسم برای خودم
برای تنهایی دل خودم ....